عـــطـر بـ ـهار نـارنـج

از وقتی که عاشقت شدم همه جا بـوی پرتـقال و بهشت میدهد :)

عـــطـر بـ ـهار نـارنـج

از وقتی که عاشقت شدم همه جا بـوی پرتـقال و بهشت میدهد :)

N.14

حوصله ام سر رفته اونم کم نه

دیشب این موقع تو اوج شلوغی بین 1000 تا آدم کار میکردیم با خانواده ام تا غذا ها و پذیرایی به بهترین نحو انجام بشه، اما الان تنهایی کنار بخاری ام و از سردی هوا دست و دلم به کاری نمیره 

فک کنم تپل هم شدم تو این مدت، ای بابا این و کجای دلم بذارم آخه

مهربان همسر که اینجا نیست میخوام چندتا اعتراف کنم!

بخدا اینا که میخوام اعتراف کنمااااا بابت همش عذاب وجدان دارم

اولیش اینکه من اصلا صبح ها ورزش نمیکنم فقط گاهی، نه اینکه نخوام گاهی کمرم اذیتم میکنه گاهی کاری پیش میاد گاهی خودم نمیخوام. 

اما هر موقع مهربان همسر پرسیدن منم گفتم خداروشکر باهاش کنار میام و اذیتم نمیکنه ورزش ها ( هر چیزی که عذاب وجدانم و زیاد کنه خر است اصن)! 

دومین اعتراف هم اینه که دست و دلم به پایان نامه نویسی نمیره و این بدترین حال چون باید برای دی ماه دفاع کنم و اصلا آماده نیستم و باز هر وقت مهربان همسر ازم پرسید درس و مشقاتو میخونی من باز گفتم خداروشکر باهاش کنار میام... 

چرا این دوتا موضوع انقدر منو اذیت میکنن که من الان در حال نوشتن گریه کنم!

خیلی خـــــــــــــــــــیلی بدین!

همش اصن تقصیر دلتنگی های منه که همش دست و دلم به کاری نمیره، حتی حتی بخدا به چرخیدن تو تلگرام و واتس آپ!

بعد همه میگن تو موبایل و بذار زمین هفته دیگه دفاع پایان نامه رو داری...

بخدا شما که صبح ها میرید سر کار من همه دلم پیش شما میاد بعد نمیذاره کاری از پیش ببرم تاااااااا شب ها که از کار میاین و باهام حرف میزنین آروم میشم کمی!

انقدر فکرم درگیر افکار های مختلف میشه که شب ها یا نمیخوابم یا یهو از خواب میپرم و میبینم بازم دارم فکر میکنم

ای خدااااا

در من عاشق توان ذره ایی پرهیز نیست پرت کن ما را به دوزخ!

چقدر دلم گرفت یهو - چقدر اشکام بد شدن و راه گونه هامو سری پیدا میکنن هیچی نشده!

مهربان همسرم ازت معذرت میخوام من اصن آدم دروغگویی نیستم اما این مدت زیاد نتونستم کاری از پیش ببرم نه تو ورزش نه تو پایان نامه

یه وقتایی اصن یه جورایی دلتنگت میشم که دست خودم نیست فقط باید گریه کنم تا سبک بشم - شاید از نظرت این امکان نداشته باشه اما انگاری زندگیم جای خالیت و عمیق حس کرده بود با اومدنت انقدر سری تو دلم جا کردی که حالا من انقدر تند تند دلتنگت میشم ( درسته از وقتی که وارد زندگی من شدی دو ماه و بیست و سه روز میگذره اما انگاری باور کن خیلی وقته من شما رو می‌شناسم)

+ قول میدم بهت که جدی تر به مسائل روزانه خودم نگاه کنم و از پیش ببرمشون من یه خانوم تنبل نیستم فقط یکم از واقعیته دور شدم و این روز ها فقط با رویا پردازی ها می‌گذره. 

معذرت

وااااا اصن معلوم نیست چم شده چقدر حرف تو خودم بود 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.