-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 آذر 1394 17:10
حالم خیلی بده... دچار افسردگی شدم از خودم بدم میاد از این منی که هیچ اراده ایی نداره همه چی زندگیم سپرده دست باد... افتادم یه گوشه خونه و فقط مغزم با افکار هرز میگذرونم افکاری که جز یاس جز ناامیدی هیچ چیزی نداره آخه من چم شده... خدایا...چرا... پایان نامه ام مونده...نامزدم با هزار تا امید دلش به من گرمه وااااای خدا من...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 آذر 1394 16:36
این روز ها حوصله هیچ چیزی رو ندارم حتی حتی هدفون و اتاق تاریک و خودم! این من چرا اینجوری شده؟؟ اگه بشه خیلی بد میشه...
-
N.21
یکشنبه 10 آبان 1394 18:10
توی زندگی هر زن، یه "مرد" انقلاب بزرگی میکنه! و تو در این وانفسای شلوغ مرا در آغوش پر از امنیتت پناه دادی و من هردویمان را به خداوندگاری می سپارم که حُرمت عشق را می داند و تو را در تقدیرمن نهاد خوب من.
-
N.20
یکشنبه 10 آبان 1394 17:34
امروز بعد از مدت ها از دوباره تجربه ش کردم... کلیک +خانوم الف پیر شده صدام، میشنوی؟!
-
N.19
چهارشنبه 6 آبان 1394 17:26
چقدر پر شدم از سکوت منم و تنهایی یک شمع خدا نکند باد بیاید!
-
N.18
دوشنبه 4 آبان 1394 19:14
دچار یه بیماری جدید شدم، اونم این که... هی همش دلم میخواد یه چیزی بخورم خودم میدونم بخاطر سرماست که هی دلم میخواد بخورم هی همش گرسنه ام، نمیدونم دلم چی میخواد مثلا الان شام خوردمااااااا همین الان باز دلم میخواد یه چیزی بخورم بعد تپل میشم حالا کی دوباره رژیم بگیره ای بابا... الان شاید باورتون نشه با اینکه هیچ وقتی از...
-
N.17
دوشنبه 4 آبان 1394 15:25
از من بعید بود اما الان یهویی دلم بدجوری ت.ن.ت رو خواست! همچنین لب هات و دست کشیدن تو موهات یک عدد خانوم پرتقالی منحرف شدم رفت! میدونم بفهمی از سر کار به سرعت برق و باد پیاده میای اینجا واسه همین اینجا گفتم، خدا منو ببخشه :| واااااا... این روزا من چرا اینجوری شدم نکنه واقعا به گفته مهربان همسر من دیوونه شدم؟! خدا شفام...
-
N.16
دوشنبه 4 آبان 1394 13:14
چقدر حال آدم خوب میشه دلت یه چیزی بخواد یهو بهت برسه صبح تاسوعا دلم شله زرد میخواست، یک ساعت بعدش تو دستام بود چند روزی بود انقدر نثار خورده بودیم دلم مرغ پلو میخواست بازم یهو زنگ خونه صداش درومد مرغ پلو از راه رسید یک عدد خانوم پرتقالی در پوست خود نمیگنجد الهی شکر خدا که این همه حالم و خوب میکنی، خواستم تشکر کنم بگم...
-
N.15
دوشنبه 4 آبان 1394 11:53
کتاب هامو ریخته بودم جلوم حدود 20 تا برگه خط دار و یه خودکار آبی کنکو! باید این قول بزرگ و شکستش بدم، چون که جز من هیچکس دیگه نمیتونه کاری کنه. به نام خدا نوشتن و شروع کرده بودم، مامان اومده رسیده بهم میگه گوش شیطون کر آفرین :| ای خدا کمکم کن سری جمعش کنم. آره داشتم مینوشتم که یهو حواسم رفت پی مهربان همسر که طفلی الان...
-
N.14
یکشنبه 3 آبان 1394 19:14
حوصله ام سر رفته اونم کم نه دیشب این موقع تو اوج شلوغی بین 1000 تا آدم کار میکردیم با خانواده ام تا غذا ها و پذیرایی به بهترین نحو انجام بشه، اما الان تنهایی کنار بخاری ام و از سردی هوا دست و دلم به کاری نمیره فک کنم تپل هم شدم تو این مدت، ای بابا این و کجای دلم بذارم آخه مهربان همسر که اینجا نیست میخوام چندتا اعتراف...
-
N.13
یکشنبه 3 آبان 1394 13:58
بعد چند روز برگشتم خونه و حس خوب داشتن یه آشیونه :) همون آرامشه... تو خونه باغ حس جمع بودن همه ی خانواده، جنگ و آشتی ها - خنده و گریه ها - کار و از زیر کار در رفتن ها همه و همش با هم در کنار هم خدا رو شکر که بخاطر بزرگ هامون ما جمع میشیم کنار هم چند روزی رو ان شاءالله خدا همیشه سایه بزرگ هامون رو حفظ کنه امسال عاشورا...
-
N.12
پنجشنبه 30 مهر 1394 23:00
امشب من کنار تو... خودم بودم، توام خودت بودی؟! توی بغلت که هستم، هیچ چیزی از خدا نمیخوامااااا اما امشب حال و هواش فرق داشت توی بام این شهر من و تو تنهایی با اون چندتا گربه ایی که کنارمون بودن امشب یه اولین جدید بود برامون اونم کجاااا،، بام شه ، جایی که همه شهر و توش میشه دید ایستادن و تماشا کردن این منظره کنار تو عالی...
-
N.11
سهشنبه 28 مهر 1394 12:17
توی تمام مسیر یاد تمام تلخی هایی که توی اون شهر داشتم تموم اشکهام تموم تنهایی هام تموم سکوت های غم انگیز یک لحظه تنهام نذاشتن. فقط از یه چیز مطمئنم من با تموم غروری که دارم دیشب فقط بخاطر تو دوباره پاهام باز شد تو این جاده تو این شهر مراقب دلم باش که به هوای دل تو عاشق شده جنس این جام از شیشه و بلور است خدا! به تو...
-
N.10
دوشنبه 27 مهر 1394 13:31
یکم استرس دارم یا شایدم هیجان نمیدونم، اما حال بدی نیستاااااا امشب مامان آقا جواد منو به همراه خانواده ام دعوت کردن خونشون، دعوتی از جنس مادرشوهرانه خانوم خواهرشوهر هم رفته کمک امشب برای اولین بار میرم خونه ی آقا جواد اینا ان شاءالله قدمم به خونشون بخیر باشه الهی که آمین + خانوم الف خیلی دوستت دارم عزیز ماه من
-
N.9
شنبه 25 مهر 1394 22:00
محرم شده دلم غمگینه... دست و دلم به نوشتن از روزام نمیره فقط زندگیم گره زدم به عاشورای حسین خانوم الف نگرانتونم خوبین؟!
-
N.8
پنجشنبه 23 مهر 1394 14:42
1394/7/19 ساعت 8:00 شب لحظه ایی که برای اولین بار توی بغلت بودم و منو بوسیدی طعم و حال و هوای این بوسه مطمئنن هیچ وقتی تکرار نمیشه همیشه میگن اولین تجربه ها ماندگار ترین هستن 1393/7/20 ساعت 7:30 شب لحظه ایی که کارگاه و اجاره کردیم برای شروع جدی و مستقل کار امیدوارم توی این راهی که پیش گرفتی
-
N.7
پنجشنبه 23 مهر 1394 14:18
1394/7/18 ساعت 9:00 شب لحظه ایی که من و تو به مدت 3 ماه محرم شدیم لحظه ایی که بعد از شنیدن بله از من چشمات و بستی و با یه لبخند نفس عمیق از رضایت کشیدی لحظه ایی که برای اولین بار چادر از سر من برداشتی لحظه ایی که برای اولین بار حلقه نشون رو دستم کردی هیچ کدوم از این لحظه ها فراموش نمیشه عزیز بهاری من تازه اومدی توی...
-
N.6
جمعه 17 مهر 1394 23:56
خواهر شوهر هم آخه اینقدر خوب؟! فک کنم خلع صلاحم از الان
-
N.5
جمعه 17 مهر 1394 23:45
چقدر دوست داشتن تو شیرینه دلم داره تاپ تاپ میکنه واسه فردا شب واسه لحظه ایی که قرار محرم شیم واسه لحظه ایی که پرده حیا از جلو چشمام کنار میره و میتونم یه دل سیر نگاهت کنم! واسه لحظه ایی که دستام و میگیری و تموم حس خوشبختی رو توی وجودم سرریز میکنی نمیدونم از کجا اومدی؟! اما... پیراهنت بوی خدا میدهد.
-
N.4
پنجشنبه 16 مهر 1394 15:07
خدایا شکرت بابت عطر نفس هات توی زندگی من اینکه اومدی و نگهت داشتیم نهار اینکه معذب بودی از استرس با قاشق خورشت خوری غذا میخوردی ای جووووونم طفلکی بودی چقدر نمیدونم خورشت کرفس دوست داشتی یا نه من اما درکنارت بهترین لحظه رو داشتم
-
N.3
پنجشنبه 16 مهر 1394 10:42
دل تو دل _م نیست... بارون عشق میزنه به تنم خیس میشه تنـــــــهایی هام تا زیر بارون باهام راه نیای با خودم را نمیام
-
N.2
پنجشنبه 16 مهر 1394 09:40
فقط دو ساعت و نیم مونده تا جواب آزمایش برامون بیاد خدایا توکل به تو، برامون دعا کن دستهای ما رو لایق هم بدون تپش قلبم زیاد شده، تا آقا جواد بیاد دلم بی قراره + اگه کسی اینجا رو میخونه دعا یادش نره ممنونم
-
N.1
چهارشنبه 15 مهر 1394 17:58
مرا به پاپیون یقه ات گره بزن ، دکمه کن به پیراهنت، و یا در آخرین عطری که دوست داری به گردنت بزن! هر کاری می کنی... کمی زود باش! می دانی؟؟؟ من عمری را تنها مانده ام مرا اهلی کن با تو ماندن را دوست دارم خوب من